Again with YOU

زندگی یک مسافر!

Again with YOU

زندگی یک مسافر!

۱ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

یک روزی که شاید خیلی هم دور باشه راه من میگذره از در خونه ی شما....!
یک روزی که شاید خیلی دور نباشه منو صدا میزنی میگی:تو حبیبی این دفعه نوبت تو هست که بیای.....!
یک روزی که نمیدونم چه روزیه منو میشونید پای سفره تون ومیگید عزیزم نون نمک بخور که نمک گیر بشی.....!
یک روزی میاد،میدونم که منو تو لیست زائرهات جا میدی.....!
قول میدم اگه اون یه روز اومد که راهم افتاد به خونه تون ومنو صدا زدی "حبیبم" بیا پیشم،قول میدم اینقدر شرف داشته باشم که وقتی برگشتم
دیگه اون ادم سابق نباشم!
اینو قول میدم..........
فقط یه بار دعوتم کن.....در حسرت دیدار تو اواره ترینم.....
هععععععععععععی روزگار.....!



پ.ن.
دلمو از سر راه رفتنت برداشتم اگه قصدرفت داری تا پشیمون نشدم بسلامت!



پ.ن.2

میریزیم ریز ریز ...

چون برف

.

.

.

که هرگز هیچ کس ندانست

تکه های خودکشی یک ابر است . . . . .  .   .    .     .  / گروس عبدالملکیان


پ.ن3

دلش همیشه سرد بود،همیشه سرد.....!



  • Mosafer