متن زندگی
هرگز دلت کنج قفس زنجیر گشته؟
یا اشک هایت درگلو تقطیر گشته؟
هرگز دمی در معرض طوفان نشستی؟
یا مثل یک چینی میان غم شکستی؟
هرگز صدایت گشته پنهان پشت خنده؟
یا بر سرت آوار گشته دشت گریه؟
هرگز جدایی چیده ای از دشت مهتاب؟
یا دشمنی کردی شبی باحسرت خواب؟
هرگز شده در حسرت تکرار باشی؟
یا ازهبوط غم دمی بیکار باشی؟
هرگز شده فنجانی از گریه بنوشی؟
یا یک لباس از تاول عقده بپوشی؟
هرگز دلت را باصدای مرگ دیدی؟
یا از عدم جامی برای زهر چیدی؟
هرگز تو دیدی کودکی با قلب خسته؟
یا یک پرنده بی پرو با پای خسته؟
هرگز شبی مشق ندارم ها نوشتی؟
یا نسخه ای با متن( )داشتی؟
هرگز شده"الحمد"بخوانی ارزویت؟
یا ریخته باشی بغض سنگی درگلویت؟
هرگز شده قلبت پراز زنبور باشد؟
یاچشم هایت در بهشت هم کور باشد؟
هرگز مسافر گشته ای چرخ قضا را؟
یا خوانده ای از اشک دل عمق جفارا؟
هرگز شبی در چاه تنها گریه کردی؟
با دیدن مرگت دمی را خنده کردی؟
هرگز کسی مانند من بی کس تو دیدی؟
ازدفتر شعرش کمی احساس چیدی؟
هرگز نگاهت پرشده از آّب دریا؟
یادست هایت طرد شده از دست رویا؟
من که ندیدم یک نفر خوشبخت باشد
از شادی مهمان نگاهش اشک باشد
هرگز ندیدم من کسی با خواب شیرین
تکرار گشته زندگی با بغض دیرین....
صاحب اثر:رهای در قفس!
3/3/92
- ۹۲/۰۸/۳۰
خیر تو در این باشد